بسم رب المهدی (عج)
امام رضا(ع) طلبید ...
ولی فقط خودمو !
یعنی که دلمو نطلبید ...
خوب ، طبیعتا دل من هم موند تهران دیگه ...
البت ، بیشتر که فکر می کنم می بینم که دل من تهران نموند ... موند تو اتوبوس ! تو اتوبوس راهیان نور ...
منم اینجا بیدلم !
بیدل ، تو زبان فارسی اصیل یعنی عاشق دلسوخته ...
ای واااااای ! چی دارم می گم ...
...
حضرت زهرا(س) :
خداوندا : رحم کن فراق(غ) دوستان و تنهایی را ،
هنگام جای گرفتن در قبر ...
رحم کن ... رحم کن ... رحم ...
شهدا شرمنده ایم !
یا زهرا (س)
بسم رب المهدی (عج)
تیپ و قیافه ی بعضی از بچه ها ، ته دل آدمو خالی می کرد ... ولی همین یه بیت بود که دوباره پرش می کرد ...
تن آدمی شریف است به جان آدمیت ، نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
راضی کردن بچه ها کار خیلی سختی بود ... مخصوصا اونایی که من زیاد باهاشون اینور اونور نرفته بودم ...بدبختیه ما یکی دو تا هم نبود که ! هم چارشنبه سوری بود ، هم خرید شب عید ، هم خونه تکونی و هزار تا مشکل دیگه ... سخت بود واسه بچه ها ... دل کندن از همه ی این ها ... خیلی هم سخت بود ... ولی نمی دونم چرا این شعری که بچه ها اونجا ورد زبونشون بود ، تمام این سختی دل کندن ها رو رد می کرد ...
باید گذشتن از دنیا به آسانی ، باید مهیا شد از بهر قربانی
سوی حسین(ع) رفتن با چهره ی خونین ، زیبا بود این سان ، معراج انسانی ...
جانم حسین(ع) جانم ، جانم حسین(ع) جانم ...
رم های بچه ها پر بود از نامحرم و غربی .... آماده بودن که کل راه و دل بسپرن به اونا ... حسابشو بکن ، یه سری از بچه ها فقط همین 5 روز رو قرار بود نماز بخونن ... همشون شعر های رپ می خوندن و گوش می کردن ... ولی نمی دونم چی شد که بعد از شلمچه ، شعر بچه ها هم این شده بود ...
یا حسین(ع) یا حسین(ع) گفتن و مردن خوش است * جان خود را بدست او سپردن خوش است
لب شط فرات به یاد سقای عشق * تشنه لب بودن و از آن نخوردن خوش است
قبر شش گوشه را بغل گرفتن خوش است * راز دل با گل فاطمه(س) گفتن خوش است
فرهنگی تر از این جمله ندیدم ... (( شهدا را یاد کنید ، حتی با یک صلوات ! ))
بچه ها اونجا همه فرهنگی شده بودن ! اینو می تونستی از بگراند های گوشی هاشون بفهمی .... از اینکه رفتنی می خواستن فیلم ببینن و برگشتنی همه شون دنبال مداحی بودن که بلوتوث کنن ... اصلن دلیل تاخیر 1 ساعته ی ما هم تو شلمچه همین بود ... آخه یه مداحیه 100 مگ حجم داشت .... ولی حجم تاثیری که همون مداحی و خاطرش روی بچه ها می ذاشت خیلی بیشتر از مگ و گیگ بود ....
بی دلیل ! برگشتنی تو چشم های بچه ها مصراع های این شعر رو می دیدم ... آخه اونجا این شعر هم خیلی دل می برد ...
کجائید ای شهیدان خدایی ، بلا جویان دشت کربلایی
کجائید ای سبک بالان عاشق , پرنده تر زمرغان هوایی
رفیقان می روند نوبت به نوبت ، خوش آن روزی که نوبت بر من آید
بیا مهدی (عج) بیا ...
دیگه تموم شد .... نمکی که شهدا سرسفره ی این بچه ها گذاشتن اینقدر پاک بود که همه ی بچه ها رو بگیره ... اینو از اس ام اس یکی از بچه ها سر اذان صبح دیروز فهمیدم ...
(( ... آقا مصطفی پاشو نمازت قضا نشه ... اگه بلند نشی چفیه می کنم تو چشت ها ...)) و 5 دقیقه بعد هم این یکی رسید (( ... یادت باشه پا نشدی ها . نماز اول وقت خیلی خوبه داداش مصی ... نوکرتم ... ))
نمی دونم چی بگم . آخه قرار نیس من چیزی بگم !!! ولی می دونم که چت کردم . داغون شدم ....
وقتی از اتوبوس پیاده شدم و داشتم تنها می رفتم خونه فهمیدم که از کجا اومدم ...
فهمیدم که هیچ کدوم از اون عکس تکی ها نمی تونه برام یاد آور خاطره های اردو باشه ...
خدایا ! منم قاطیه همین بچه ها ....
این جمله هم از این به بعد اضافه می شه....
شهدا شرمنده ایم ...
یا زهرا (س)
بسم رب المهدی (عج)
- از میدونه انقلاب تا میدونه آزادی اگه x متر باشه و عرض خیابونه هم n متر باشه مساحتش میشه y ! اگه تو هر متر مربع 3 نفر واسّن ، جمعیت میره زیر یه میلیون ! دیدی اینا الکی چه سروصدایی راه انداختن و میلیون میلیون می کنن ؟
- تازه نصفیشون هم که از شهرستانای تهران اومدن ...
- بعد تو اینهمه ایستگاهه صلواتی و دست فروش و ... اینارو هم از مساحت کم کن ...
- ا َ ه ه ه ه ه ه ه ه ! راس میگه ها ....
نبود تو در میان س(خ)یل عظیم جمعیت گم شده بود ...
هر کسی و با هر تیپی و هر اعتقادی ...
یه سری به بهونه ی دست فروشی ، یه سری به بهونه ی خنده ، یه سری به بهونه ی خرید از دست فروشا ، یه سری به بهونه دیدن مناظر طبیعی و غیر طبیعی ! و احیانا ... بگذریم ، یه سری به بهونه ی ایستگاه صلواتی شهرداری منطقه چند ، یه سری به بهونه ی دوربین و تعداد بسیار بسیار انگشت شماری هم ( البته این احساس منه ) به بهونه ی آرمان ها و ارزش های انقلاب ...
فرقی نمی کنه به چه بهونه ای ...
مهم اینه که همه بودن ...
مهم اینه که اصلن نبود تو احساس نشد ...
مهم اینه که اینقد جمعیت زیاد بود که نبود تو احساس نشه ...
نمی دونم چرا ؟ ولی هر سال هم همه می گن ما نمی ریم و به همین بهونه ها و هزار تا بهونه ی دیگه میان ... میان ... میان !
تاکید : نبود تو اصلن احساس نشد ...
- - - - - - - - - -
ز.خ 1 : جمله ی اول از زبون معلم یه مملکت اسلامی شنیده شد ... ( تاسف )
ز.خ 2 : نبود تو اصلن احساس نشد !!! ( تو = یه انسان نمای غرب زده )
ز.خ 3 : حال و حوصله ی پلیس بازی ندارم ... لطفن ! من ؟
همین
والسلام !
یا زهرا (س)
بسم رب المهدی (عج)
تعدد هیئات باعث شد (( آقا جون )) نتونه به خیلی از هیئت ها سر بزنه !
به خیلی از هیئت ها هم سر زد ولی رفتو پشت در واساد ! آخه مسؤل های هیئت رمز ورود رو بهش نمی گفتن !
برداشت دومی که از این متن می شه قشتگ تره !
دست کرد تو جیبشو یه دیویست تومنی پاره پوره در آووردو انداخت تو صندوق !
ولی پوله گیر کرد تو صندوق ! حالا یارو واساده بوده با بیل و کلنگ داشت پوله رو داخل صندوق می کرد !
نمی دونم ؟ مگه پولو نمی اندازن تو صندوق که به نیازمند برسه ... پس چرا ؟
- - - - - -
ز.خ 1 : قرار بر ارزشی نویسی بود .... چی شد پس ؟
ز.خ 2 : متن اولی از محرم گیر کرده بود پشت چراغ قرمز دل !
فقط یا زهرا (س)
بسم رب المهدی (عج)
نام : یه دیوونه !
شهرت : تعطیل !
جرم : واکنش زیاد در قبال اتفاقات اطراف مخصوصا قشع !
... این مجرم محکوم به تنهایی ابدی است ! ...
فقط یا زهرا (س)
کل یادداشت های این وبلاگ