حالم گرفته است ...
از روزه خواری !
می فهمی چی می گم ؟
روزه خواری ! یعنی روزه ی خواری !
- - - -
ز.خ : برو بابا تو هم حالت خوشه ها ...
همین
والسلام !
یا زهرا (س)
بسم رب المهدی (عج)
می دونی گریه چیه ؟
گریه یعنی اشکی که دیگه تو چشم جاش نشه .... یعنی قطره ی آبی که از ته دل میاد بیرون و اینقدر تو چشم جمع می شه که فکر سقوط به کله اش می زنه ! می پره پایین !
یه چن وقتی میشه که دارم غنی سازی می کنم ! غنی سازی اشک ! همشون رو بستم تا نپرن ! اتفاقن همه قوانین و اعمال هم جوری تنظیم شده که چی ؟ که ((( هیچکی حق گیر دادن نداره ))) !
اینجوریاست ! کمرم شیکست ولی زمین نخوردم ! مشکل همین بود ! و الا من گرگی ندیدم !
- - - - - -
زیر خط : ندارد !
پی نوشت : دارد !
پی نوشت : نامردی شد ! خیلی بد هم نامردی شد !
پی نوشت : دنبال یکی می گردم که باهاش به کمال برسم ! نه به جمال !
پی نوشت : پنجمین برگ دفترم آخرین برگه ی دفترمه ! خدافظ !
همین
والسلام !
یا زهرا(س)
بسم رب المهدی (عج)
مانند داوران رشته های رزمی ( تا دعوا نشود ) ...
ایستادم بینشان و بعد از چند (( لحظه )) سوت آغاز نبرد را زدم ! می دانی چه نبردی ...
نبرد رفاقت ...
ولی من نه داوری بلدم نه دوست دارم بینشان داوری کنم ...
ناسلامتی من خودم مرد نبرد بودم ...
- - - - - - - - - - - - - - - -
ز.خ : بزودی در همین جا (( برایت )) نامه ای مینویسم ... تا تمام مطلب های گذشته ام را نقض کنم !! می دانی چرا ... ؟
همین
والسلام !
یا زهرا (س)
بسم رب المهدی (عج)
صلی الله علیک یا ابا عبد الله ...
بعد از نماز رو به قبله می ایستادم و با بردن نامش لرزه به اندامم می انداختم تا شاید فرجی شود ...
...
بعد از نماز رو به قبله می ایستم و و با تمام (( منت )) جمله ای بلغور می کنم و می روم ...
.
.
.
یا زهرا (س)
بسم رب المهدی (عج)
امروز اومدم عین یه بچه آدم یه مطلبی بذارم که همه بفهمن من چی می گم . از اون مهمتر اینکه حداقل خودم هم بفهمم چی می نویسم . به شما هم پیشنهاد می کنم دست از اراجیف نویسی بردارید و یه چی بنویسید که حداقل خودتون بفهمید چی می گید ...
...
شاکی بودم از اینکه چرا امسال نرفتم امام رضا (ع) . با اسم جنوب آروم گرفتم . رفتم جنوب خوبه اگه این گزارش سفرم رو بخونید ...
دو کوهه : تو دوکوهه منهای گردان تخریب و کتابخونه اش همش به لودگی گذشت . اون از شب تا صبح خوابیدن روی تانک و اون یکی هم سیگارت پرت کردن و سر و صدای الکی و هرزگی !!!
شلمچه : با بچه ها نشستیم و به همدیگه سنگ پرت می کردیم و می خندیدیم . آخه از جنوب رفتن فقط برام فاخلع نعلیک ( پا برهنه باش ) تعریف شده بود .
اروند کنار : کل وقت رو داشتیم با ملوان کشتی سرو کله می زدیم که مارو سوار کنه و یه دوری بزنیم و حال کنیم ...
هویزه : رفتیم سراغ 4 تا ستون مسجد هویزه و من از این ور و رفیقم هم از اون ور ستون ها با هم حرف می زدیم . تف تو ذات ریا چند تا کار دیگه هم کردیم که بماند ....
عملیات رمضان : بحث این منطقه غربت زده به بقیه جاها جداست . حداقل مفیدی که داشت این بود که الان اگه بگن بقیع غریبه خیلی خوب درک می کنم ....
فکه : روز آخر بود . آخرین منطقه بازدیدی . اوصولن همه تو این شرایط خودشونو می کشن . ولی ما با جمیع اراذل داشتیم رو اون رمل های نرم که به خون شهدا آغشته بود کشتی می گرفتیم و ....
موقعیت شهید علی محمود وند : اگه بشه عکسش رو هم می ذارم ، یه جایی بود که توش شهدای تازه تفحص شده رو گذاشته بودن . همه حالشون گرفته بود خلاصه حال کردن . و من هم مبهوت اشک چشم های دیگران بودم و در آن ها التماس قطره ای اشک می کردم ... ولی کاش جای التماس حداقل حواسمو به اون زیارت عاشورا جلب می کردم ....
طلائیه : خداوکیلی نامردیه بگم کاری نکردم . نقطه ی مفید این منطقه فقط این بود که یه ذره خاک ور دارم که باهاش مهر درست کنم بدم به اونایی نیومدن ( که مهر هایی که درست کردم هم شیکست .... عجب !!!! )
وقتی برگشتم به لحظه لحظه های اون مناطق حسرت می خوردم . به فکه ، به چزابه ، به کارون ، به شلمچه ، به .... می دونی چرا ؟ چون درک رو تو اشک می دیدم نه درک . یعنی که حالم گرفته بود چون اشک نریختم نه اینکه نفهمیدم . الان که فکر می کنم می بینم تو طلائیه اون راویه با صفا تو محل قطع شدن دست شهید حسین خرازی یه چیز توپ گفت .... : (( می دونی فرق ما با شهدا چیه ؟؟؟ رفقا ! شهدا حواسشون جمع بود ... بیاید ما هم حواسمون رو جمع کنیم ... )) دیدم نه ... آب در کوزه و ما گرد جهان می گردیم ....
...
نامه ای به مسیح (ع) :
بسم رب المسیح (ع)
تو این چند وقت خیلی مطلب ها اومد به ذهنم تا بهت بگم ولی فقط همین یه جمله خوردم کرد ...
ای مسیح (ع) عزیز ! دستت درد نکنه تو این اوضاع بی معرفتیه ما حداقل تو آقا رو تنها نذاشتی ....
ای مسیح (ع) عزیز ! دستت درد نکنه که جمعیت مسلمونهای جهان بیشتر از کاتولیک ها شد و نشون دادی یار آقایی ....
ای مسیح (ع) عزیز ! ما را به خاطر این حق الناس ببخش ...
همین ....
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
من کسی رو ندارم که ازش دعوت کنم نامه ای به مسیح بنویسه خودتون بنویسید
اللهم عجل لولیک الفرج ....
کل یادداشت های این وبلاگ